از دربین مورخان قدیمی و دارای اعتبار، یعقوبى گزارش مى نماید که زیرا بنابر مباهله شد، ابوحارثه تعالی آنها اظهار کرد: ملاحظه کنید چه کسى یاور محمد(صلى الله علیه وآله) مى آید. فرستاده پروردگار حاضر شد در حالى که دست حسن و حسین(علیهما السلام) را گرفته بود، على(علیه السلام)همراهى اش تشریفات مشهد مى کرد و فاطمه(علیها السلام)پشت سرشان بود. ابوحارثه پرسید: اینان کیانند؟ گفتند: پسر عمو، دختر و فرزندانش. آن گاه نبی مهیا مباهله شد. ابوحارثه اعلامکرد: همچون انبیاء براى مباهله زانو زد؛ مى ترسم راستگویى اش آشکار گردد، آنگاه 1 سال نخواهد سپری شد که مسیحیان نابود شوند؛ پس اعلامکرد مباهله نمى کنیم و جزیه مى دهیم. نبی هم با آنها صلح کرد. این مورخ آنگاه، متن صلح طومار را بیان مى نماید. درین طومار ضمن ذکر چگونگى پرداخت جزیه، از رباخوارى بازداشتن گردیده است. در نقطه نهایی تفاهم نامه و هنگامى که ابوحارثه نگرانى خویش را از برخى عواقب به رسول خاطرنشان کرد، آن حضرت فرمود: بنویسند که کسى به خیال و خاطر جنایت دیگرى مؤاخذه نمى گردد. على(علیه السلام) و مغیرة بن شعبه این عهد را امضاء کردند. (یعقوبى، تاریخ، ج2، ص83).
بعد از این صلح، خبر دیگرى از مسیحیان نجران نداریم، جز آن که در سال نهم نبی پروردگار، حضرت على(علیه السلام) را به خواسته عده آورى زکات از مسلمانها و به چنگ آوردن جزیه از مسیحیان به یمن ارسال کرد. (معافرى، سیره ابن هشام، ج2، ص600؛ طبرى، تاریخ، ج3، ص147). از آن پس هم مسیحیان بر پیمان خویش باقى بودند(زهرى، الطبقات الکبرى، ج1، ص268). و هیچ لغزشى در قبال اسلام از وی گزارش نشده میباشد. فرستاده الله هم با آنها برخوردى نداشت.
ابن سعد فارغ از اشاره بهاین ملاقات و قصه مباهله، طومار اى از فرستاده را خطاب به مسیحیان نجران و در رأس وی اسقف بنى حارث بن کعب و کاهنان و راهبان مسیحى و رهروان آنها داستان مى نماید که متن آن اینگونه میباشد: آنچه از کم و بیش در چنگ آنها میباشد و کلیسا و مناسک و رهبانیت آنها باقى مى ماند و اسقفان و راهبان از مسئولیت و کارهاى خویش بر کنار نمى شوند و هیچ حقى از حقوقشان و همینطور سلطه و حاکمیتشان از فی مابین نمى رود؛ به شرط آن که ستمى جایز ندارند و بر صلاح و اصلاح باشند.[3](زهرى، الطبقات الکبرى، ج1، ص204). وى این طومار را در ستون دیگر طومار هاى رسول آورده و فرصت آن را مشخص و معلوم نکرده میباشد؛ ولی از این که تالیف کننده طومار مغیره میباشد، اولا پیش بینی مى زنیم که مرتبط با سال هاى پایان قدمت نبی میباشد و ثانیاً به لحاظ مى برسد که به عبارتی عهدنامه با نجران میباشد که یعقوبى مغیره را جزء گواهان آن شمرد. از سوى دیگر، ابن سعد طومار دیگرى به اهل نجران تصویب کرده که بخشى از این مطالب در آن وجود داراست. از قرائن پیداست که آن طومار به عبارتی تفاهم نامه صلح میباشد که در ماجراى وارد شدن هیئت مسیحى از نجران دربین فرستاده الله و آن ها انعقاد شد. متن آن صلحنامه اینگونه میباشد:
این فرمانى میباشد از محمد (ص) پیامبر آفریدگار براى اهل نجران، که بر عهده وی میباشد که در مقابل تک تک جنس کشاورزى و طلا جواهرات و نقره و بردگان و مزارع سرسبز خویش، تنها دو هزار حلّه که ارزش هرمورد هم اندازه چهل درم باشد بپردازند؛ هزار حله در ماه رجب و هزار حله در ماه صفر. درصورتی که بها حله ها کمتر یا این که بیشتر از چهل درم باشد، احتساب گردد و چنانچه علاوه بر سال، اسب یا این که زره یا این که کالاى دیگرى از وی گرفته گردد، اکانت گردد. بازه توقف و اقامت فرستادگان اینجانب در نجران بیست روز یا این که کمتر خواهد بود و نباید وی را بیشتراز یک ماه چشم به راه نمایند و در صورتى که در یمن جنگى پیش آید، بر عهده وی میباشد که سى زره و سى اسب و سى شتر به عاریه بدهند و آنچه فرستادگان اینجانب دراین باره عاریه بگیرند، تضمین گردیده است و بایستی آن را به اهالى نجران برگردانند و درصورتی که از در میان برود می بایست بهاى آن را بپردازند، و براى عموم نجران و ساکنان محیط آن تامین خواهد بود و جانشان و آئین و میهن و اموالشان و صومعه ها و سنت هاى دینى و حاضر و غائب وی همگى در مدد پروردگار و نبی خدایند، هیچ اسقف و کشیش و راهبى از رده خویش برکنار نمى گردد و هر چه در مشت وی میباشد، از کم و زیاد از آن خودشان میباشد. هیچ یک از خون هاى ناآگاهی و هیچ ربایى اعتبار ندارد و کسی که از وی حقى بخواهد، برعهده وی میباشد که با دادگرى حل نمایند. نباید بر کسى ستم نمایند و نباید بر وی ستم گردد، و هر که از وی ربا بخورد عهد اینجانب از وی برداشته شدهاست و نباید هیچ یک از وی به گناه دیگرى گرفته خواهد شد، و تا هنگامى که نکوکار و خیراندیش باشند، این عهدنامه به قوت خویش باقى میباشد و در هواخواهی معبود و نبی معبود قرار خواهندداشت و بر آن ها ستمى نخواهد شد تاآن که خداى دستور خویش را در این زمینه بیاورد. ابوسفیان بن حرب و غیلان بن عمرو و صاحب بن عوف نصرى و اقرع بن حابس و مستورد بن عمرو، که از بستگان بلّى میباشد، و مغیرة بن شعبه و عامر خدمتگزار ابوبکر گواهند.
از دربین مورخان قدیمی و دارای اعتبار، یعقوبى گزارش مى نماید که زیرا بنابر مباهله شد، ابوحارثه تعالی آنها اظهار کرد: ملاحظه کنید چه کسى یاور محمد(صلى الله علیه وآله) مى آید. فرستاده پروردگار حاضر شد در حالى که دست حسن و حسین(علیهما السلام) را گرفته بود، على(علیه السلام)همراهى اش تشریفات مشهد مى کرد و فاطمه(علیها السلام)پشت سرشان بود. ابوحارثه پرسید: اینان کیانند؟ گفتند: پسر عمو، دختر و فرزندانش. آن گاه نبی مهیا مباهله شد. ابوحارثه اعلامکرد: همچون انبیاء براى مباهله زانو زد؛ مى ترسم راستگویى اش آشکار گردد، آنگاه 1 سال نخواهد سپری شد که مسیحیان نابود شوند؛ پس اعلامکرد مباهله نمى کنیم و جزیه مى دهیم. نبی هم با آنها صلح کرد. این مورخ آنگاه، متن صلح طومار را بیان مى نماید. درین طومار ضمن ذکر چگونگى پرداخت جزیه، از رباخوارى بازداشتن گردیده است. در نقطه نهایی تفاهم نامه و هنگامى که ابوحارثه نگرانى خویش را از برخى عواقب به رسول خاطرنشان کرد، آن حضرت فرمود: بنویسند که کسى به خیال و خاطر جنایت دیگرى مؤاخذه نمى گردد. على(علیه السلام) و مغیرة بن شعبه این عهد را امضاء کردند. (یعقوبى، تاریخ، ج2، ص83).
بعد از این صلح، خبر دیگرى از مسیحیان نجران نداریم، جز آن که در سال نهم نبی پروردگار، حضرت على(علیه السلام) را به خواسته عده آورى زکات از مسلمانها و به چنگ آوردن جزیه از مسیحیان به یمن ارسال کرد. (معافرى، سیره ابن هشام، ج2، ص600؛ طبرى، تاریخ، ج3، ص147). از آن پس هم مسیحیان بر پیمان خویش باقى بودند(زهرى، الطبقات الکبرى، ج1، ص268). و هیچ لغزشى در قبال اسلام از وی گزارش نشده میباشد. فرستاده الله هم با آنها برخوردى نداشت.
ابن سعد فارغ از اشاره بهاین ملاقات و قصه مباهله، طومار اى از فرستاده را خطاب به مسیحیان نجران و در رأس وی اسقف بنى حارث بن کعب و کاهنان و راهبان مسیحى و رهروان آنها داستان مى نماید که متن آن اینگونه میباشد: آنچه از کم و بیش در چنگ آنها میباشد و کلیسا و مناسک و رهبانیت آنها باقى مى ماند و اسقفان و راهبان از مسئولیت و کارهاى خویش بر کنار نمى شوند و هیچ حقى از حقوقشان و همینطور سلطه و حاکمیتشان از فی مابین نمى رود؛ به شرط آن که ستمى جایز ندارند و بر صلاح و اصلاح باشند.[3](زهرى، الطبقات الکبرى، ج1، ص204). وى این طومار را در ستون دیگر طومار هاى رسول آورده و فرصت آن را مشخص و معلوم نکرده میباشد؛ ولی از این که تالیف کننده طومار مغیره میباشد، اولا پیش بینی مى زنیم که مرتبط با سال هاى پایان قدمت نبی میباشد و ثانیاً به لحاظ مى برسد که به عبارتی عهدنامه با نجران میباشد که یعقوبى مغیره را جزء گواهان آن شمرد. از سوى دیگر، ابن سعد طومار دیگرى به اهل نجران تصویب کرده که بخشى از این مطالب در آن وجود داراست. از قرائن پیداست که آن طومار به عبارتی تفاهم نامه صلح میباشد که در ماجراى وارد شدن هیئت مسیحى از نجران دربین فرستاده الله و آن ها انعقاد شد. متن آن صلحنامه اینگونه میباشد:
این فرمانى میباشد از محمد (ص) پیامبر آفریدگار براى اهل نجران، که بر عهده وی میباشد که در مقابل تک تک جنس کشاورزى و طلا جواهرات و نقره و بردگان و مزارع سرسبز خویش، تنها دو هزار حلّه که ارزش هرمورد هم اندازه چهل درم باشد بپردازند؛ هزار حله در ماه رجب و هزار حله در ماه صفر. درصورتی که بها حله ها کمتر یا این که بیشتر از چهل درم باشد، احتساب گردد و چنانچه علاوه بر سال، اسب یا این که زره یا این که کالاى دیگرى از وی گرفته گردد، اکانت گردد. بازه توقف و اقامت فرستادگان اینجانب در نجران بیست روز یا این که کمتر خواهد بود و نباید وی را بیشتراز یک ماه چشم به راه نمایند و در صورتى که در یمن جنگى پیش آید، بر عهده وی میباشد که سى زره و سى اسب و سى شتر به عاریه بدهند و آنچه فرستادگان اینجانب دراین باره عاریه بگیرند، تضمین گردیده است و بایستی آن را به اهالى نجران برگردانند و درصورتی که از در میان برود می بایست بهاى آن را بپردازند، و براى عموم نجران و ساکنان محیط آن تامین خواهد بود و جانشان و آئین و میهن و اموالشان و صومعه ها و سنت هاى دینى و حاضر و غائب وی همگى در مدد پروردگار و نبی خدایند، هیچ اسقف و کشیش و راهبى از رده خویش برکنار نمى گردد و هر چه در مشت وی میباشد، از کم و زیاد از آن خودشان میباشد. هیچ یک از خون هاى ناآگاهی و هیچ ربایى اعتبار ندارد و کسی که از وی حقى بخواهد، برعهده وی میباشد که با دادگرى حل نمایند. نباید بر کسى ستم نمایند و نباید بر وی ستم گردد، و هر که از وی ربا بخورد عهد اینجانب از وی برداشته شدهاست و نباید هیچ یک از وی به گناه دیگرى گرفته خواهد شد، و تا هنگامى که نکوکار و خیراندیش باشند، این عهدنامه به قوت خویش باقى میباشد و در هواخواهی معبود و نبی معبود قرار خواهندداشت و بر آن ها ستمى نخواهد شد تاآن که خداى دستور خویش را در این زمینه بیاورد. ابوسفیان بن حرب و غیلان بن عمرو و صاحب بن عوف نصرى و اقرع بن حابس و مستورد بن عمرو، که از بستگان بلّى میباشد، و مغیرة بن شعبه و عامر خدمتگزار ابوبکر گواهند.